خرده اندیشه

نوشته‌ها، ترجمه‌ها و اندکی از اندیشه‌های پراکنده‌ی من

خرده اندیشه

نوشته‌ها، ترجمه‌ها و اندکی از اندیشه‌های پراکنده‌ی من

داستانک...

بیماری سخت از زمین رخت بربسته بود. ماه‌ها مبارزه با بیماری و سرانجام با واکسنی که بیماری را کنترل کرده بود، مردمان خوشحال و خندان به جشن و پایکوبی مشغول بودند؛ اما هنوز نمی‌دانستند که آخرین نسل نوع خودشان هستند، همان‌طور که هنوز نمی‌دانستند نشانه‌ی نهفته‌ی بیماری، ناباروری تمامی نسل آدمیان بوده و ایشان، آخرین نسلی هستند که نابودی خود را به نظاره خواهند نشست.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد