خرده اندیشه

نوشته‌ها، ترجمه‌ها و اندکی از اندیشه‌های پراکنده‌ی من

خرده اندیشه

نوشته‌ها، ترجمه‌ها و اندکی از اندیشه‌های پراکنده‌ی من

بدترین فیلم‌های علمی‌تخیلی


تعداد کمی فیلم خوب و قابل تحمل بر اساس داستان ابرقهرمان‌های فانتزی ساخته شده مثل سه‌گانه‌ی بتمن ساخته‌ی کریستوفر نولان. اما شاهکارهای زیادی در زمینه‌ی علمی‌تخیلی وجود داره. از جمله "2001، یک اودیسه‌ی فضایی"، ساخته‌ی استنلی کوبریک و نوشته‌ی آرتور سی. کلارک و "سولاریس"، ساخته‌ی آندری تارکوفسکی و نوشته‌ی استانیسلاو لِـم. و البته فیلم و سریال بد و افتضاح هم کم نیست. چندتایی رو اینجا می‌نویسم:

*- از اونجایی که سفر در زمان یا دست کم سفر رو به عقب در زمان و دستکاری گذشته امکان‌پذیر نیست، در نتیجه، هر فیلم و سریالی که با عنوان "ترمیناتور" ساخته شده، بد به حساب میاد، البته از نظر داستانی. با این که کاملا آگاه هستم که داستان ترمیناتور بسیار مزخرفه، اما خیلی به فیلم ترمیناتور 2 علاقه دارم، مخصوصا اونجا که آرنولد با یه مسلسل شیش لول، از طبقه سوم چهارم، یه لشکر پلیسو به گلوله می‌بنده، یا اونجا که با شلیک گلوله به روبات تی 1000، بعد از خیس خوردن توی هیدروژن مایع، اونو می‌پکونه. مثل پفک یا کالباس که با آگاهی کامل از خوردن یک وعده یا میان وعده‌ غذای آشغال، از خوردنش لذت می‌برم، با "وقارت تمام و خالصیّت جهان" از دیدن ترمیناتور 2 هم دچار حظّ وافر میشم.

*- سری "جنگ ستارگان" که اینم در دسته‌ی آشغال‌های دوست داشتنی قرار داره. من کشته مرده‌ی جنگ ستارگان نیستم و از اونجایی که می‌دونم جُرج لوکاس داستان رو از روی "مجموعه‌ی بنیاد"، شاهکار آیزاک آسیموف کبیر کش رفته، هیچ علاقه‌ای هم به این آدم ندارم، اما فضای حاکم بر فیلمها رو دوست دارم. هر وقت نگاهی به این فیلم‌ها می‌ندازم، معمولا با اخمه، چون احساس گناه می‌کنم که باز دارم این آشغالا رو نگاه می‌کنم، اما یه حس باحالی هم داره، سفر در کهکشان، سر زدن به سیاره‌های مختلف، این ور اون ور رفتن و دور دور کردن توی کهکشان، چه حالی میده خدایی؛
 
ادامه مطلب ...

بوزون هیگز چیست؟ (بخش پایانی)

نویسنده: محمد علیزاده



اندازه‌ی هیولاوش آشکارساز ذرات آزمایشگاه سرن



بوزون هیگز چیست؟
مهمترین ذره در مدل استاندارد، ذره‌ای بود که فرض می‌شد در همه‌ی میدان‌های کوانتومی موجود است و نشان می‌دهد دیگر  ذرات چگونه جرم به دست می‌آورند. ذره‌ای که با دیگر میدان‌های نیرو درهم آمیخته شده و در قالب میدان هیگز، موجب جرم‌دار شدن دیگر ذرات می‌شود. این ذره را به افتخار پیشنهاد دهند‌ه‌ی آن پیتر ور هیگز، بوزون هیگز نام نهادند.



تلاش برای یافتن بوزون هیگز
تلاش برای یافتن بوزن هیگز از اوایل دهه‌ی هشتاد میلادی و در آزمایشگاه فرمی در شیکاگوی امریکا و با استفاده از شتاب‌دهند‌ه‌ی آن، شتاب‌دهند‌ه‌ی فرمی  آغاز شد. دانشمندان در این آزمایشگاه، با کمک برخورد‌دهند‌ه‌ی تِوَترون  تلاش‌های فراوانی کردند که سرانجامی نداشت. شاید دلیل آن، کاستی در فناوری بود. آن شتاب‌دهنده هم دایره‌ای و مانند شتاب‌دهند‌ه‌ی سرن است. به هر روی ادامه‌ی کار به آزمایشگاه سترگ سرن واگذار شد. پس از سالها تلاش برای ساخت و آماده‌سازی و صرف ده میلیارد دلار و نیز پس از آزمایش‌های فراوان نخستین برای کالیبره کردن دستگاه‌ها و آشکارسازها، سرانجام در سال 2010 و با آغاز کار ال.اچ.سی، به نظر همه چیز برای کشفی تاریخ‌ساز آماده می‌نمود.

 

ادامه مطلب ...

و.یکتوریا. سیکر.ت، شعبه‌ی مریخ


ملاک، معیار و سنجه برای زیبایی چیست؟
امروز که فیس.بوک رو نگاه می‌کردم، فیلم کوتاهی از تمرین ورزشی یکی از دختران "فرشتگان و.یکتوریا. سیکر.ت"  رو دیدم. گوگل کردم و عکس‌های تعدادی از "فرشتگان و.یکتوریا. سیکر.ت" رو نگاه می‌کردم. خب همشون بسیار زیبا و با بدنهای خیلی خوش تراش هستن. در حال نگاه کردن به عکس‌ها و ستایش زیبایی بدن بسیار خوش تراش این دختران، به این فکر فرو رفتم که ملاک یا تعریف من برای زیبایی چیه؟ مشخصه که به واسطه‌ی انواع و اقسام تبلیغات، از عروسک‌های باربی تا فیلمهای هالیوودی و تبلیغات اجناس، که در کنارشون زیبارویان بلند قدِ کمر باریک هم هستن، این بدنهای کشیده و کمرهای باریک و پاهای کشیده، مورد پسند خیلی از مردها باشه. اما آیا در 200 یا 300 سال پیش، ملاک پسندیده شدن زن برای یک مرد، کاملا با امروز متفاوت نبوده؟ در مورد مردان هم همین‌طوره. ملاک زیبایی مرد از دید زن، امروز با 200، 300 سال پیش هم از دید زنان، حتما تغییر کرده. اما نکته‌ای که خیلی ذهن من رو مشغول کرد، اینه که اصولا کشش ما به جنس مخالف، تنها از دید حفظ و بقاء نسل معنی پیدا می‌کنه و گرایش جنسی در واقع یک محکم کاریه برای همین امر. انسان دوران نوسنگی (عصر حجر)، کشیدگی پاها یا موی بور و مشکی و قرمز زن و یا چونه‌ی استخونی و ته ریش و بازوی 40 سانتی براش مهم نبوده، باروری زن و قدرت شکار مرد مهم بوده که زنده موندن و ادامه‌ی نسل تضمین بشه. مطمئنا اونا هانی مون و ولنتاین هم نداشتن، یعنی حالیشون نبوده در اصل، زن اگه نمی‌زایید، بوم، سنگ تو مخش و تموم؛ مرد اگه شکار بلد نبود، از قبیله می‌نداختنش بیرون بره بمیره. اما خب بعد، اندیشه ظهور کرد. نقاشی روی دیوار غارها پدید اومد و در نتیجه هنر به وجود اومد و هنرمند؛ و با گذر زمان، هنر پابه‌پای اندیشه رشد کرد. حالا در آغاز سده‌ی بیست و یکم، این زنان قد بلند و تراشیده پیکر، سرامد زیبایی هستن. اما در سده‌ی پانزدهم، سرآمد زیبایی زن، مثلا در مونالیزای داوینچی هویداست.
و اما... گذشته از این بحث که به شدت بر این باورم، اصولا امروز تقریبا هر چی که دوست داریم، حاصل کار تبلیغات‌چی‌هاست، قبول می‌کنم که نهایت زیبایی زن از دید مرد زمینی امروزی در یک حالت آماری کلی، همین فرشتگان و.یکتوریا. سیکر.ت باشن. یعنی استخوان‌هایی کشیده، ماهیچه‌هایی که با ورزش و تغذیه، تراش خوردن و استخوانها رو به حرکت در میاره و پوستی که روی همه‌ی اینها کشیده شده. اینها برای جاندار مذکر هوشمند زمینی، نهایت زیبایی هست. حالا مثل نویسندگان علمی‌تخیلی، خیال رو گسترش میدم و فرض می‌کنم انسان هوشمند، تونسته سیاره‌ی بهرام یا همون مریخ رو مسکونی کنه. انسان‌هایی به اونجا رفتن و یک مهاجرنشین رو تشکیل دادن. چندین سده هم گذشته. با توجه به این که در اون سیاره نیروی گرانش از زمین خیلی کمتره، در نتیجه راه رفتن انسان زمینی به درد انسان مریخی نمی‌خوره. جهش بیشتر کارامده و با توجه به این که پاهای انسان زمینی به درد جهش نمی‌خوره و پاهای کانگورویی خیلی مناسب‌تره، بنابر اصل تکامل، پاهای انسانهای مریخی اندک اندک و نسل به نسل، تغییر پیدا کنه و بعد از مثلا دویست نسل و یا شاید خیلی کمتر، دارای پاهای کانگورویی بشن.
انسان هوشمند مریخی، مثل انسان هوشمند زمینی، زیبایی رو از دید خودش تعریف می‌کنه. احتمالا در بین مریخ نشینشان، هنرمند هم هست، طراح لباس هم هست، و احتمالا به مد هم علاقمند خواهند بود و باز احتمالا هفته‌های فشن شو به راه می‌ندازن و باز هم احتمالا، زیباترین دختران از دید هنری خودشون انتخاب میشن تا در و.یکتوریا. سیکر.ت شعبه‌ی مریخ، روی صحنه دلبری کنن. احتمالا شبکه‌های تلویزیونی هم روی مریخ به طور مستقیم و روی زمین با تاخیر چند ساعته برای رسیدن امواج، اما باز هم مستقیم، برنامه رو پخش می‌کنن. برنامه‌ی فشن و.یکتوریا. سیکر.ت زمینی هم برای مریخیها به طور مستقیم پخش میشه.
 حالا پرسش این جاست، زمینی‌ها یا مریخی‌ها، کدومشون از پاهای دخترای اون یکی حالشون به هم می‌خوره؟


بوزون هیگز چیست؟ (بخش دوم)


نویسنده: محمد علیزاده

فروریزی جهان نیوتن
اکنون به قرن بیستم و جهان انشتین وارد می‌شویم: نخستین ضربه را بر این جهان، حتی پیش از آغاز سد‌ه‌ی بیستم، دانشمندی به نام مایکلسون وارد ساخت. او دستگاهی ساخت به نام تداخل‌سنج و می‌خواست سرعت زمین را نسبت به "دستگاه مطلق اتر" به دست آورد که بارها آزمایش کرد و نتیجه‌ای نگرفت. دومین ضربه را هم انشتین وارد ساخت که برای انداز‌ه‌ی سرعت، حدی در نظر گرفت. در نتیجه دیگر نه دستگاه مطلق معنی داشت، نه اتر و نه گرانش و جرم و سرعتِ بی‌نهایت. همه چیز حد و اندازه‌ای داشت و دیگر هیچ چیز مطلق نبود، همه چیز نسبی شد، حتی زمان. جهان نسبیتی انشتین دارای دو اصل اساسی است:
۱- قوانین فیزیک در تمام دستگاه‌های لَخت یکسان است و هیچ دستگاه مرجع مطلقی در جهان وجود ندارد.
۲- سرعت نور در فضای تهی و در تمام دستگاه‌های لخت ثابت است.
به عبارتی، اگر جرمی را شتاب دهیم، هر چه به سرعت نور، یعنی حد نهایی سرعت نزدیک شویم، جرم به سمت بی‌نهایت میل می‌کند و نیز زمان کندتر می‌گذرد. نکته‌ی مهم‌تر این که در جهان انشتین، انرژی و ماده هم‌ارز هستند، یعنی جرم جسم را می‌توان به صورت محتوای انرژی آن مورد ارزیابی قرار داد. بنابراین انرژی دارای جرم است. در تعاریف نسبیت هم نور از کوانتوم‌های انرژی تشکیل می‌شود که آن را فوتون می‌نامند و با سرعت نور حرکت می‌کند. همچنین انشتین در سال 1915 نسبیت عام را ارائه کرد تا رویدادهای فیزیکی برای دستگاه‌های شتابدار هم مانند دستگاه‌های لخت، به خوبی مورد بررسی قرار گیرد و در نتیجه نسبیت خاص به عنوان حالت خاصی از نسبیت عام در آمد.

 
ادامه مطلب ...

لذت کوهنوردی در سرمای زمستان توچال


بر خلاف پارسال که دی ماه توچال خیلی سرد بود، امسال بهمن ماه خیلی سرد شده، حتا سردتر از پارسال. هشتم بهمن دمای هوای قله به منفی بیست درجه در شب و اوایل صبح رسید و همین سرما با اندکی کاهش تا شب ادامه پیدا کرد. معمولا در طی روز هوا گرمتر میشه، ولی باد در برخورد با برفهای بالای کوه به شدت سرد میشد و هوای مه‌دار، چنان سرمایی رو به تن آدم وارد می‌کرد که استخونای بدن می‌خواست منفجر بشه. البته کوهنوردی در این هوا، با این که خیلی خیلی خطرناکه، اما بسیار لذت‌بخشه. کمترین خطر، سرمازدگی و بالاترین خطر، احتمال گم شدن در هوای مه‌آلود کوهستانه، بر خلاف تصور خیلی‌ها، تلفات هر سال توچال بسیار بالاست، کسانی که به کوهستان و آب و هوای بسیار متغیرش در زمستان آشنایی ندارن و از اون بدتر، بدون تجهیزات و لوازم مناسب اقدام به کوهنوردی می‌کنن، همون کسانی هستن که شوربختانه در صف اول تلفات قرار می‌گیرن؛ کوهستان بسیار زیبا و دوست داشتنیه، اما بسیار وحشی و خطرناک هم هست. در فیلم دوم، ساعت 8:30 صبحه و من در ارتفاع حدودا 3500 متری هستم و دمای هوا هم در حدود منفی 17 درجه هست. هر چی لوازم باتری‌دار داشتم از کار افتاده بود که اینجا موبایل هم از شدت سرما یه دفعه خاموش شد. بطری آب یخ زده بود، آب جوش داخل فلاسک تقریبا خنک شده بود و خرما و شکلات و کشمکش‌های توی جیبم هم تبدیل به سنگ...









بوزون هیگز چیست؟ (بخش نخست)



نویسنده: محمد علیزاده


1- جهان پیش از کشف بوزون هیگز

بیش از یک سال از کشف ذره‌ای کوچک و خُرد، اما بسیار مهم و تعیین‌کننده گذشته است. ذره‌ای که برای دنیای فیزیک و دانشمندان آن بسیار مهم بوده است. همه از کشف آن خبردار شدند و همه می‌دانند که در آزمایشگاهی به نام "سرن" این ذره کشف شده است. یک آزمایشگاه بسیار بزرگ که به انداز‌ه‌ی تهران خودمان است. حالا این ذره چیست؟ چرا اهمیت دارد؟ و اصلا چرا به آن می‌گویند ذر‌ه‌ی خدا؟
در این نوشتار و به زبان ساده، به همین موضوع خواهم پرداخت. اگر به شیمی علاقه‌مندید یا به زیست‌شناسی و یا روان‌شناسی، این نوشته برای شماست، زیرا شما به دانش علاقه‌مندید.

ذر‌ه‌ی خدا چیست؟
به کوچکترین ذراتِ تشکیل دهند‌ه‌ی جهان ذرات بنیادی می‌گویند که نخستین ساختارهای به وجودآورنده و واحدهای اساسی برای ساخته شدن جهان هستند. اما بوزون هیگز که به ذرّه‌ی خدا معروف است، یک ذره‌ی بنیادین اولیه‌ی فرضی است که دارای جرم است و وجود آن در "مدل استاندارد ذرات" پیش‌بینی شده بود. این ذره به نام پیتر وِر هیگز،  استاد بازنشسته‌ی فیزیک دانشگاه ادینبورو و برنده‌ی جایزه نوبل نام‌گذاری شده است. او ارائه دهند‌ی نظریه‌ی شکست متقارن در برهم‌کنش الکتروضعیف و پیشنهاد دهند‌ه‌ی ذر‌ه‌ی بنیادین بوزون هیگز یا ذره خدا  در سال 1964 است. اما دلیل نام‌گذاری ذر‌ه‌ی خدا این است که دانشمندی به نام لیون ماکس لدرمن  که در سال 1988، جایزه نوبل فیزیک را هم دریافت کرد، پیرامون مدل استاندارد و ذرات و نیز بوزون، کتابی نوشت با نام، "ذره خدا: اگر پاسخ کیهان باشد، آن‌گاه پرسش چیست؟"  که پس از آن، این ذره به نام ذر‌ه‌ی خدا معروف شد.
 
ادامه مطلب ...

گذشته و آینده در علمی‌تخیلی

فرق بین یک آدم معمولی مثل من با یک نویسنده‌ی علمی تخیلی اینه که من توانایی نگاه به آینده رو ندارم، اما اون نویسنده، این توان رو داره. من نمی‌تونم تصور کنم که دنیا در 25 سال آینده چه تغییراتی خواهد کرد. چه فناوری‌هایی ممکنه به وجود بیاد و زندگی ما دستخوش چه دگرگونی‌هایی خواهد شد، بنا بر تجربه و آن چه که از تغییرات گذشته تا به حال دیدم، یه حدس‌هایی می‌زنم، اما تنها یک دیدگاه کلی دارم. فرض کنید بتونید با دستگاهی، فناوی‌ای، چیزی، پدر پدربزرگتون رو  از زمان رضا شاه بیارین به زمان حال، طبیعیه که اون بنده خدا نه تنها گیج میشه که شاید دیوانه هم بشه. وقتی ببینه همه تو خیابون با خودشون حرف می‌زنن، یه چیزی دست همه‌ی مردمه که سرشون توشه و باهاش یه کارایی می‌کنن، قطار زیرِ زمین، این همه هواپیما بالای سر، ماشین‌های عجیب غریب، آدمای عجیب غریب‌تر و غیره...




آیزاک آسیموف در یک داستان کوتاه، تعریف می‌کنه که یک دانشمند با دستگاهی که اختراع کرده، شکسپیر رو از گذشته به آینده میاره. شکسپیر در ادبیات انگلیسی مثل فردوسی در ادب پارسیه، ولی از بس که زبان انگلیسی از دوران شکسپیر تا حالا دگرگون شده، دانشمند مجبور میشه اونو بفرسته کلاس زبان و ادبیات پایه، که در پایان کلاس هم جناب شکسپیر نمی‌تونه قبول بشه!




یکی از تغییراتی که عمرا کسی  نمی‌تونست تصورشو هم بکنه، جراحی زیباییه. 50 سال پیش همچین چیزی نبود، 30 سال پیش هم نبود، 20 سال پیش هم به این اندازه نبود. اما حالا از واجبات زندگیه. دختر فابریک کم پیدا میشه الان، دست کم همه یه دستی به دماغ کشیدن، بوتاکسی کردن، خلاصه یه صافکاری بدون رنگو همه رفتن. الان دیگه محدود به بانوان هم نیست، مرد و زن همه جوره میرن واسه سرویس، به ویژه بازیگرا. یه بازیگر-مدل مرد ایرانی رو دیدم دیشب تو تلویزیون که لباش در حال حاضر قد لب شتر شده از بس ژل تزریق کرده.




پاک کردن صورت مسئله در بلبلستان ایران

0- جُکهایی که ساخته میشه و گفته میشه، به نظر من آیینه‌ی تمام نمای حالات و رفتارهای اجتماعی یک جامعه‌ست. یکی گفت می‌دونی هزارم ثانیه چقدره؟ گفتم معلومه دیکه، یک هزارم یک ثانیه، گفت نه، مدت زمان فاصله‌ی بین سبز شدن چراغ و بوق زدن ماشین عقبی. و یا شخصی یک دزدگیر اختراع کرد، رفت به چند تا کشور و در مدت زمان مشخصی بنا به احوالات اون کشور یک تعداد دزد گرفت، آوردش ایران ظرف یک دقیقه دستگاهو دزدیدن. در هر دو مورد، میشه به خوبی فهمید فهمید که حال و احوال و اعصاب ما ایرانی‌ها زیاد خوب و روبه‌راه نیست.


1- یکی از عادتهای بسیار خوب ما ایرانیان عزیز، اینه که برای حل یک مسئله، از بیخ و بن صورت مسئله رو خیلی راحت پاک می‌کنیم. گفته شده از واژه‌ی شراب استفاده نکنین، دلیلش رو من نمی‌دونم، اما آیا مصرف شراب در ایران با به کار نبردن واژه‌ی اون هم منتفی خواهد بود؟ این همه آدمی که در فصل رسیدن انگور قرمز، میان میدون تره بار و با صندوق عقب پر از انگور آبدار میرن، لابد می‌خوان شیره و کشمش درست کنن ایشالا، و بگذریم از حجم بسیار زیاد قاچاق مشروبات الکلی و همینطور تولیدات ناخالص زیرزمینی که هر چند وقت یه بار یه عده رو کور و کچل می‌کنه.


2- دیگه این که برای حل یک مشکل، خیلی ساده کنار فرش رو بلند می‌کنیم و آشغالا رو می‌زنیم زیرش با جارو. دستفروشا رو از مترو جمع کردن، همشون ریختن تو بی آر تی. مشکل از دستفروشاست یا از بیکاری که هر کسی برای به دست آوردن خرج زندگی، دستفروشی می‌کنه.  کافیه شب برید تو خیابون ببینید چند تا وانتی میوه می‌فروشن و چند نفر بساط کنار خیابون پهن کردن. درست مثل آلودگی هوا که تا هوا خراب میشه از مسئول و مردم، گناهو میندازن گردن اون یکی و راه‌کار ارائه میدن و تا بارون میاد، همه یادشون میره که داشتن تو هوای کثافت نفس می‌کشیدن.


3- آیا معتاد و خیابون‌خواب در این تهران بی در و پیکر نیست؟ یه سَری به میدون شوش و خیابون مولوی بزنید تا متوجه بشید. شبایی که میرم کوه، ساعت 2 یا 3 صبح سوار اتوبوس میشم که برسم به دربند، رسما اتوبوس‌های خط شبانه‌ی پایتخت، خوابگاه غیر رسمی معتادان و خیابون گردهاست، به همین دلیل هر چی اتوبوس درب و داغونه، توی خطهای شبانه کار می‌کنه.


4- سالهاست که اشرار و به قولی اراذل و اوباش رو آفتابه به گردن و پابرهنه در شهر می‌گردونن، اما آیا تعدادشون کم شده؟ تازگیها به فناوری هم مجهز شدن و توی شبکه‌های اجتماعی ندای "من آنم که رستم بود پهلوان" سر میدن و مبارز می‌طلبن.


5- جوون‌تر که بودم، فیلمای ژاپنی رو می‌دیدم و می‌گفتم این بدبختا چه کشور داغونی دارن، این همه یاکوزا و خلافکار که می‌افتن به جون مردم و از این حرفا. دوستی که از اونجا اومده بود بعد از سالها‌، می‌گفت اینا همش کشکه، توی ژاپن محاله حتا دعوای خیابونی ببینی، چه برسه به آدم‌کشی و این حرفا.


ختم کلام... حوصله‌ی نتیجه‌گیری ندارم، شما خودت هر جور دلت می‌خواد برداشت کن.




رابطه‌‌ی سن جهان و زمین با شیوه‌ی خبررسانی در ایران


بنابر آخرین نتیجه‌گیری‌های دانشمندان اخترفیزیک، سن جهان چیزی در حدود 13.8 میلیارد سال هست. سن سامانه‌ی خورشیدی و ستاره‌ی خورشید و سیاره‌ی زمین هم در حدود 4.5  میلیارد سال.


طبیعیه که وقتی شما با یک موضوع آشنایی ندارین، به منابع مراجعه کنید، اما خبرنگاران کپی‌کار، همچون دانشجویان پژوهشگر کپی-پیست کار، خالی از قوای اندیشه که هیچ، خالی از توان یک جستجوی ساده یا به عبارتی گوگل کردن هستن. در نتیجه فقط الابختکی کپی می‌کنن، نتیجه می‌شود کشف فسیل دایناسورهایی با سن 16 میلیارد سال در گُجرات هندوستان. نکته‌ی جالب اینه که عین متن خبر رو در تمام سایتها بدون جابجایی یک واو می‌تونید ببینید که همه به اشتباه "کپی" کردن از روی هم. فقط جلوی "به گزارش" اسم سایت خودشون رو نوشتن. خنده‌دار این که در این همه سایت خبررسانی و خبرگزاری و غیره و ذالک، یک سردبیری، خبرخوانی، چیزی وجود نداره که یک نگاهی به کِش رفتن همکارش بکنه که گند بالا نیاد. هیچ کدوم هم منبع خبر رو منتشر نکردن و فقط به همدیگه حواله دادن. به عبارتی خبرنگار اولی که خبر رو منتشر کرده، احتمالا در ترجمه‌ی متن دچار اشتباه شده، سردبیرش هم متوجه نشده؛ و تمام کِش‌روندگان بعدی که تنها کپی-پیست کردن، نه درست به خبر نگاه کردن و نه توان اندیشیدن به محتوا رو داشتن، در نتیجه دچار لغزش شدن. همون slippery slope خودمون.


 

برای دیدن تصویر بزرگتر روی عکس کلیک کنید

ادامه مطلب ...