خرده اندیشه

نوشته‌ها، ترجمه‌ها و اندکی از اندیشه‌های پراکنده‌ی من

خرده اندیشه

نوشته‌ها، ترجمه‌ها و اندکی از اندیشه‌های پراکنده‌ی من

داستانک علمی تخیلی

-: خب چه خبرا؟
-: هیچی؛ فقط تازگیا یه روبات ساختم.
-: واسه چی؟
-: بیشتر واسه انجام کارای شرکت.
-: خب چطوره؟ راضی هستی ازش؟
-: آره؛ تا حالا که کاراتو خوب انجام دادی...

داستانک...

سکوت بر کوهستان چیره شده بود...  بر روی صخره‌‌ای بزرگ ایستاد...

شنیده بود که در دل هر تخته سنگ، پیکره‌ای پنهان است و پیکرتراش باید آن را بیابد...

کوهستان دیگر ساکت نبود...

داستانک...

فردی را به جرم اعتراض، محکوم به کار در گاوداری کردند.

چندی بعد به جرم تحریک افکار عمومی، محکوم به زندان شد.

گاوها دیگر شیر تولید نمی‌کردند.

داستانک...

-: "عجب تلویزیون خفنیه."

-:"آره، آنتنش برنامه‌ی سرزمین مردگان رو هم می‌گیره و نشون میده."

-: "نه بابا! خب چرا دور نمی‌ندازیش؟"

-: "والا برنامه‌هاشون از مال خودمون خیلی بهتره."