-
کریستین هاریلا و تنجین لاما شرپا رکوردی تازه در فتح 14 قله برپا داشتند.
یکشنبه 8 مرداد 1402 07:25
ترجمه: محمد علیزاده عطار اوایل امروز، کوهنورد نروژی کریستین هاریلا و کوهنورد نپالی تنجین لاما شرپا با بهرهگیری از یک پنجرهی آب و هوای بسیار کوتاه در کوه کی2، آخرین قله از 14 قلهی هشت هزار متری را فتح کرده و این چالش را در تنها 92 روز به پایان رساندند و یک رکورد جهانی جدید ثبت کردند. به این ترتیب این دو کوهنورد از...
-
فصلی پر از حماسه
جمعه 30 اردیبهشت 1401 13:53
بسیار مفتخرم که به عنوان سرگروه، تیم بینظیر الیت اکسپدیشن را به کانچنجونگا، اورست و لوتسه با موفقیت صد در صد (و صعود تمامی اعضای گروه) هدایت کردم. در کنار هدایت تیم، من توانستم به کانچنجونگا، اورست و لوتسه در مدت زمان 8 روز و 23 ساعت و 10 دقیقه صعود کنم. همچنین تراورس اورست به لوتسه را نیز در مدت زمان 26 ساعت به...
-
زیرنویس فارسی فیلم مستند "چهارده قله"
چهارشنبه 10 آذر 1400 07:08
زیرنویس فارسی فیلم مستند "چهارده قله: هیچ چیز ناممکن نیست" با ترجمهی من از اینجا دانلود کنید از اینجا دانلود کنید
-
موزیک ویدعوی مستند 14 قله
یکشنبه 7 آذر 1400 07:50
هر فیلم شکوهمندی نیاز به موسیقیای شکوهمند هم دارد. در پایان هر فیلمی که تاکنون دیدهام، موسیقیای حماسی هم وجود داشته است #14Peaks نیاز به موسیقیای ویژه داشت، موسیقیای که به همراه نمایش بزرگی این ماجراجویی، خود کوهستان و روح نپال و مردمانش را هم به تصویر کشاند. این هم اشعار خوانده شده در این موزیک ویدعو: قلب من در...
-
مصاحبهای کوتاه با نیرمال پورجا
یکشنبه 7 آذر 1400 07:48
مصاحبهای کوتاه و یازده دقیقهای با #نیرمال_پورجا در مورد #پروژهی_ ممکن و صعودهای شگفتانگیزش. دیروز این ویدعو رو پیدا کردم و ترجمه و زیرنویس انجام دادم. تقدیم به عزیزان
-
موزیک ویدعوی فیلم مستند 14 قله
یکشنبه 7 آذر 1400 07:37
هر فیلم شکوهمندی نیاز به موسیقیای شکوهمند هم دارد. در پایان هر فیلمی که تاکنون دیدهام، موسیقیای حماسی هم وجود داشته است #14Peaks نیاز به موسیقیای ویژه داشت، موسیقیای که به همراه نمایش بزرگی این ماجراجویی، خود کوهستان و روح نپال و مردمانش را هم به تصویر کشاند. این هم اشعار خوانده شده در این موزیک ویدعو قلب من در...
-
تبلیغ فیلم مستند "14 قله" با زیرنویس پارسی
دوشنبه 17 آبان 1400 04:42
فیلم مستند "14 قله" در مورد کوهنورد نیرومند نپالی "نیرمال پورجا" است که توانسته 14 قلهی هشت هزار متری جهان را در تنها شش ماه و شش روز صعود کند. رکورد قبلی هشت سال بوده است.
-
دانلود رایگان کتاب صوتی "فراتر از ممکن" نوشتهی نیرمال پورجا، ترجمهی محمد علیزاده عطار
چهارشنبه 28 مهر 1400 02:48
لینک دانلود کتاب صوتی به صورت یکجا: کتاب صوتی "فراتر از ممکن" نوشتهی نیرمال پورجا، ترجمهی محمد علیزاده عطار لینکهای دانلود فصل به فصل: پیشگفتار فصل اول:مرگ یا افتخار فصل دوم: امید خداست فصل سوم: مردن بهتر از ترسو بودن است فصل چهارم: بیامان در جستجوی برتری و کمال فصل پنجم: در منطقهی مرگ فصل ششم:شنا به...
-
انتشار کتاب "فراتر از ممکن" نوشتهی "نیرمال پورجا" ترجمه "محمد علیزاده عطار"
شنبه 30 مرداد 1400 15:15
نخست جا دارد از زحمات جناب آقای رضا زارعی رییس محترم فدراسیون کوهنوردی و صعودهای ورزشی تشکری ویژه بنمایم. به ویژه زحمت ایشان در بازخوانی کتاب و تصحیح اشتباهات من در بخشهای تخصصی کوهنوردی که به هرچه بهتر شدن ترجمه کمک شایانی کرده است. و نکتهی دیگر این که ترجمهی این کتاب در بهمن ماه 1399 به پایان رسید و تا پایان...
-
داستانک...
جمعه 18 تیر 1400 16:28
همیشه آخرینهایی هست که روح آدم هم خبر ندارد که ممکنه است آخرین بار آن مورد باشد... آخرین سلام، آخرین خدانگهدار، آخرین دیدار، آخرین نگاه، آخرین...
-
فراتر از ممکن - پایان ترجمه
جمعه 18 تیر 1400 16:18
نیمزدای پورجا یک سرباز – چهارده قله – زندگی من در منطقهی مرگ کوهها هستند و باید به آنها صعود کرد؛ فقط باید انتخاب کنم که به کدام یک و با چه سبکی به آن صعود کنم. چالشهایی برای تسخیر کردن موجود است، چالشهایی از نظر سرعت، سبک و تلاش فیزیکی – در آزمونی که برای خودم تعیین خواهم کرد محدودیتی وجود ندارد و احتمال کشته...
-
داستانک...
جمعه 18 تیر 1400 15:59
داستانک... هوا چنان گرم بود که نوشتن را ناممکن میساخت. کاغذها، چونان پهنهی کویری خشکیده از فرط گرما، انگار مچاله و پوسته پوسته و ترک خورده بودند. کاغذ از فرط گرما انگار عرق کرده باشد و حروف چون قطرات عرق از آن جاری بود. خورشید ناجوانمردانه میتابید...
-
فراتر از ممکن
جمعه 19 دی 1399 16:39
نیمزدای پورجا یک سرباز – چهارده قله – زندگی من در منطقهی مرگ در حال ترجمهی کتاب بینظیر نیرمال پورجا هستم. قهرمان نپالی و عضو سابق تکاوران ارتش انگلستان. کوهنوردی که مرزهای توانمندی انسان رو جابجا کرده. سال قبل به خودم قول داده بودم به محض انتشار این کتاب ترجمهش کنم و امیدوارم به زودی تموم بشه و امیدوارم ناشری هم...
-
روش تمرین 11
جمعه 12 دی 1399 00:50
تمرین در هوای سرد1 یک هفته از کشته شدن دوازده کوهنورد و کوهپیما در کوهستان شمال تهران گذشت. هر سال دی و بهمن از ماههای خطرناک کوهنوردی هست و خطر برای حرفهای و آماتور فرقی قاعل نمیشه. در نتیجه ما باید آگاهی و توانایی خودمون رو برای رویارویی با خطر، هر چه بیشتر بالا ببریم. یکی از خطراتی که کوهنوردی و کوهپیمایی...
-
زمستان در کوهستان
سهشنبه 9 دی 1399 12:26
من کوهنورد نیستم، به قول دوستان حرفهای، من از دستهی خطیهای کوهستان هستم، از آنها که هفتهای یک بار، یک مسیر را میروند و میآیند. چند سال پیش، همان سالی که دی ماهَش جهنمی شد برای اهالی کوه، همان سالی که بالگرد هلال احمر در پس قلعه به کوه خورد، همان سالی که در یک روز دی ماهش، یازده نفر فقط در ارتفاعات تهران در بهمن...
-
داستانک...
یکشنبه 25 آبان 1399 21:55
مرد پرسید: "این کلید واسه کدوم چراغه؟" زن گفت: "چه میدونم." و کلید را فشرد. اتفاقی نیافتاد... و دوباره کلید را فشار داد. جایی... نویسندهای ایدهای به ذهنش خطور کرد... سپس آن را از دست داد.
-
داستانک علمیتخیلی
یکشنبه 25 آبان 1399 21:50
- :"به نظرت عجیب نیست که آدما اعضای بدن شماها رو استفاده میکنن؟" روبات در پاسخ گفت: "نه، ما هم بعضی وقتا از اعضای بدن شماها استفاده میکنیم." - :"نه بابا! جدی میگی؟ کدوم اعضا مثلن؟" - :"ها؟ چیزه... هیچی بابا... دیگه چه خبر؟ خودت چطوری؟"
-
داستانک...
شنبه 24 آبان 1399 00:56
بیماری سخت از زمین رخت بربسته بود. ماهها مبارزه با بیماری و سرانجام با واکسنی که بیماری را کنترل کرده بود، مردمان خوشحال و خندان به جشن و پایکوبی مشغول بودند؛ اما هنوز نمیدانستند که آخرین نسل نوع خودشان هستند، همانطور که هنوز نمیدانستند نشانهی نهفتهی بیماری، ناباروری تمامی نسل آدمیان بوده و ایشان، آخرین نسلی...
-
داستانک...
جمعه 23 آبان 1399 00:31
دخترک از ستارگان پرسید: "داستان بلدید؟" یکی از ستارهها پاسخ داد: "بله، اما داستانمان بسیار بلند است." دخترک پرسید: "چطور تمام میشود؟" ستاره پاسخ داد: "هنوز نمیدانیم."
-
داستانک علمی تخیلی
جمعه 17 مرداد 1399 22:20
-: خب چه خبرا؟ -: هیچی؛ فقط تازگیا یه روبات ساختم. -: واسه چی؟ -: بیشتر واسه انجام کارای شرکت. -: خب چطوره؟ راضی هستی ازش؟ -: آره؛ تا حالا که کاراتو خوب انجام دادی...
-
داستانک...
پنجشنبه 9 مرداد 1399 11:22
سکوت بر کوهستان چیره شده بود... بر روی صخرهای بزرگ ایستاد... شنیده بود که در دل هر تخته سنگ، پیکرهای پنهان است و پیکرتراش باید آن را بیابد... کوهستان دیگر ساکت نبود...
-
داستانک...
دوشنبه 6 مرداد 1399 14:54
فردی را به جرم اعتراض، محکوم به کار در گاوداری کردند. چندی بعد به جرم تحریک افکار عمومی، محکوم به زندان شد. گاوها دیگر شیر تولید نمیکردند.
-
داستانک...
جمعه 3 مرداد 1399 16:35
-: "عجب تلویزیون خفنیه." -:"آره، آنتنش برنامهی سرزمین مردگان رو هم میگیره و نشون میده." -: "نه بابا! خب چرا دور نمیندازیش؟" -: "والا برنامههاشون از مال خودمون خیلی بهتره."
-
داستانک...
سهشنبه 31 تیر 1399 16:32
بر روی تابلو نوشته شده بود یک نگهبان راست میگوید و دیگری دروغ... دخترک پرسید: "پس شما دو تا با هم دوست هستین، آره؟" هر دو همزمان پاسخ دادند: "آره." و یکی از آنها ناگهان گفت: "چی گفتی؟"
-
داستانک...
شنبه 28 تیر 1399 16:30
سرانجام دخترک در مدرسهی جادوگری پذیرفته شد... و نخستین وِردی را که به او آموختند این بود... پیش از هر وردی بگو: "لطفن".
-
داستانک علمی تخیلی
چهارشنبه 25 تیر 1399 14:53
آخرین انسان روی زمین، در اتاقی نشسته بود؛ چند ضربه بر در نواخته شد! نوشته: فردریک براون
-
داستانک...
یکشنبه 22 تیر 1399 08:51
-: "سلام." -: "سلام، چطوری؟" -: "احساس تنهایی میکردم، واسه همین گفتم یه زنگی بهت بزنم." -: "که اینطور. چون احساس کردی نیاز داری با آدمها هم ارتباط داشته باشی؟" -: "نه. چون میخواستم به خودم یادآوری کنم که چرا نیاز ندارم."
-
داستانک...
پنجشنبه 19 تیر 1399 16:27
هر شب پیش از خواب، خودش را در آینهی بالای روشویی نگاه میکرد و بازتاب تصاویرش را که در آینهی پشت سرش در دالانی تا بینهایت ادامه داشت... یک شب، احساس کرد کسی از درون دالان به او نزدیک میشود.
-
داستانک...
دوشنبه 16 تیر 1399 16:21
دوربین تنها زمان حال را ثبت میکرد... و آلبومش در گذر زمان پر شده بود از تغییر... تغییراتی که او را در چنبرهی خود گرفته بود... اما نمیتوانست از فشردن کلید لنز و ثبت زمان حال دست بکشد.
-
داستانک...
جمعه 13 تیر 1399 16:18
او تمام کلیدهای آسانسور را فشرد... آسانسور او را به لابی برد... سپس به زیرزمین... سپس به دالانی با صدا ی زوزههایی خوفناک... و سرانجام جایی که پر از خون بود... کم کم داشت نگران میشد.