بررسی یافتههای تازۀ فضاپیمای کپلر
تالیف: محمد علیزاده
این نوشتار پیش از این در مجلهی دانشمند به چاپ رسیده است.
در این تصویر هنری (البته به جز زمین)، بزرگی سیارههای یافت شده در مدار زیستپذیر توسط فضاپیمای کپلر نمایش داده شده است. نام آنها به ترتیب از چپ به راست: کپلر 22 بی، کپلر 69 سی، کپلر 62 ای، کپلر 62 اف و زمین.
بیش چهار سال از ماموریت فضاپیمای کپلر میگذرد. فضاپیمایی که در تاریخ 5 مارس 2009 از پایگاه فضایی کیپ کاناورال در ایالت فلوریدا به فضا پرتاب شد. این فضاپیما که در واقع یک تلسکوپ فضایی است، حدود یک تن وزن دارد و قطر آیینه اصلی آن 95 سانتی متر است و یک دوربین 95 مگاپیکسل با حساسیت بسیار بالا به نور بر روی آن نصب شده است. هزینۀ ساخت این تلسکوپ فضایی در حدود نیم میلیارد دلار بوده است. هدف از ساخت و پرتاب این فضاپیما، یافتن و بررسی سیاراتی است که در منطقۀ زیستپذیر، در حال گردش به دور خورشید هستند، یعنی مداری که نه آن چنان دور از خورشید باشد تا نور آن به اندازۀ کافی به سیاره نرسد و محیطی سرد و زیستناپذیر را به وجود آورد و نه آن چنان نزدیک که از گرمای فراوان، سطح سیاره تفتان و سوزان شود و از همه مهمتر آن که آب در ریخت آبگون و مایع خود روی سیاره وجود داشته باشد. در منطقۀ زیستپذیرِ منظومۀ خورشیدی، به ترتیب سه سیارۀ زهره، زمین و بهرام به گرد خورشید میگردند که زهره در مدار پایینی و نزدیک به خورشیدِ منطقۀ زیست پذیر قرار یافته است و بهرام در نزدیکیهای کران بیرونی. در هر سه سیاره امکان ریخت یافتن زندگی وجود داشته است، اما زهره و بهرام در درازای زمان، دچار ناخوشیهای فراوانی شدند، جوری که زهره دارای اتمسفر و ابرهای به هم فشردۀ اسیدی شد و بهرام نیز اتمسفرش را از دست داد و آب سطح آن یا در فضا رها گشت و یا یخ زد و زیر سطح ناپدید شد.
نویسنده: محمد علیزاده
اندازهی هیولاوش آشکارساز ذرات آزمایشگاه سرن
بوزون هیگز چیست؟
مهمترین ذره در مدل استاندارد، ذرهای بود که فرض میشد در همهی میدانهای کوانتومی موجود است و نشان میدهد دیگر ذرات چگونه جرم به دست میآورند. ذرهای که با دیگر میدانهای نیرو درهم آمیخته شده و در قالب میدان هیگز، موجب جرمدار شدن دیگر ذرات میشود. این ذره را به افتخار پیشنهاد دهندهی آن پیتر ور هیگز، بوزون هیگز نام نهادند.
تلاش برای یافتن بوزون هیگز
تلاش برای یافتن بوزن هیگز از اوایل دههی هشتاد میلادی و در آزمایشگاه فرمی در شیکاگوی امریکا و با استفاده از شتابدهندهی آن، شتابدهندهی فرمی آغاز شد. دانشمندان در این آزمایشگاه، با کمک برخورددهندهی تِوَترون تلاشهای فراوانی کردند که سرانجامی نداشت. شاید دلیل آن، کاستی در فناوری بود. آن شتابدهنده هم دایرهای و مانند شتابدهندهی سرن است. به هر روی ادامهی کار به آزمایشگاه سترگ سرن واگذار شد. پس از سالها تلاش برای ساخت و آمادهسازی و صرف ده میلیارد دلار و نیز پس از آزمایشهای فراوان نخستین برای کالیبره کردن دستگاهها و آشکارسازها، سرانجام در سال 2010 و با آغاز کار ال.اچ.سی، به نظر همه چیز برای کشفی تاریخساز آماده مینمود.
ادامه مطلب ...
ملاک، معیار و سنجه برای زیبایی چیست؟
امروز که فیس.بوک رو نگاه میکردم، فیلم کوتاهی از تمرین ورزشی یکی از دختران "فرشتگان و.یکتوریا. سیکر.ت" رو دیدم. گوگل کردم و عکسهای تعدادی از "فرشتگان و.یکتوریا. سیکر.ت" رو نگاه میکردم. خب همشون بسیار زیبا و با بدنهای خیلی خوش تراش هستن. در حال نگاه کردن به عکسها و ستایش زیبایی بدن بسیار خوش تراش این دختران، به این فکر فرو رفتم که ملاک یا تعریف من برای زیبایی چیه؟ مشخصه که به واسطهی انواع و اقسام تبلیغات، از عروسکهای باربی تا فیلمهای هالیوودی و تبلیغات اجناس، که در کنارشون زیبارویان بلند قدِ کمر باریک هم هستن، این بدنهای کشیده و کمرهای باریک و پاهای کشیده، مورد پسند خیلی از مردها باشه. اما آیا در 200 یا 300 سال پیش، ملاک پسندیده شدن زن برای یک مرد، کاملا با امروز متفاوت نبوده؟ در مورد مردان هم همینطوره. ملاک زیبایی مرد از دید زن، امروز با 200، 300 سال پیش هم از دید زنان، حتما تغییر کرده. اما نکتهای که خیلی ذهن من رو مشغول کرد، اینه که اصولا کشش ما به جنس مخالف، تنها از دید حفظ و بقاء نسل معنی پیدا میکنه و گرایش جنسی در واقع یک محکم کاریه برای همین امر. انسان دوران نوسنگی (عصر حجر)، کشیدگی پاها یا موی بور و مشکی و قرمز زن و یا چونهی استخونی و ته ریش و بازوی 40 سانتی براش مهم نبوده، باروری زن و قدرت شکار مرد مهم بوده که زنده موندن و ادامهی نسل تضمین بشه. مطمئنا اونا هانی مون و ولنتاین هم نداشتن، یعنی حالیشون نبوده در اصل، زن اگه نمیزایید، بوم، سنگ تو مخش و تموم؛ مرد اگه شکار بلد نبود، از قبیله مینداختنش بیرون بره بمیره. اما خب بعد، اندیشه ظهور کرد. نقاشی روی دیوار غارها پدید اومد و در نتیجه هنر به وجود اومد و هنرمند؛ و با گذر زمان، هنر پابهپای اندیشه رشد کرد. حالا در آغاز سدهی بیست و یکم، این زنان قد بلند و تراشیده پیکر، سرامد زیبایی هستن. اما در سدهی پانزدهم، سرآمد زیبایی زن، مثلا در مونالیزای داوینچی هویداست.
و اما... گذشته از این بحث که به شدت بر این باورم، اصولا امروز تقریبا هر چی که دوست داریم، حاصل کار تبلیغاتچیهاست، قبول میکنم که نهایت زیبایی زن از دید مرد زمینی امروزی در یک حالت آماری کلی، همین فرشتگان و.یکتوریا. سیکر.ت باشن. یعنی استخوانهایی کشیده، ماهیچههایی که با ورزش و تغذیه، تراش خوردن و استخوانها رو به حرکت در میاره و پوستی که روی همهی اینها کشیده شده. اینها برای جاندار مذکر هوشمند زمینی، نهایت زیبایی هست. حالا مثل نویسندگان علمیتخیلی، خیال رو گسترش میدم و فرض میکنم انسان هوشمند، تونسته سیارهی بهرام یا همون مریخ رو مسکونی کنه. انسانهایی به اونجا رفتن و یک مهاجرنشین رو تشکیل دادن. چندین سده هم گذشته. با توجه به این که در اون سیاره نیروی گرانش از زمین خیلی کمتره، در نتیجه راه رفتن انسان زمینی به درد انسان مریخی نمیخوره. جهش بیشتر کارامده و با توجه به این که پاهای انسان زمینی به درد جهش نمیخوره و پاهای کانگورویی خیلی مناسبتره، بنابر اصل تکامل، پاهای انسانهای مریخی اندک اندک و نسل به نسل، تغییر پیدا کنه و بعد از مثلا دویست نسل و یا شاید خیلی کمتر، دارای پاهای کانگورویی بشن.
انسان هوشمند مریخی، مثل انسان هوشمند زمینی، زیبایی رو از دید خودش تعریف میکنه. احتمالا در بین مریخ نشینشان، هنرمند هم هست، طراح لباس هم هست، و احتمالا به مد هم علاقمند خواهند بود و باز احتمالا هفتههای فشن شو به راه میندازن و باز هم احتمالا، زیباترین دختران از دید هنری خودشون انتخاب میشن تا در و.یکتوریا. سیکر.ت شعبهی مریخ، روی صحنه دلبری کنن. احتمالا شبکههای تلویزیونی هم روی مریخ به طور مستقیم و روی زمین با تاخیر چند ساعته برای رسیدن امواج، اما باز هم مستقیم، برنامه رو پخش میکنن. برنامهی فشن و.یکتوریا. سیکر.ت زمینی هم برای مریخیها به طور مستقیم پخش میشه.
حالا پرسش این جاست، زمینیها یا مریخیها، کدومشون از پاهای دخترای اون یکی حالشون به هم میخوره؟
فرق بین یک آدم معمولی مثل من با یک نویسندهی علمی تخیلی اینه که من توانایی نگاه به آینده رو ندارم، اما اون نویسنده، این توان رو داره. من نمیتونم تصور کنم که دنیا در 25 سال آینده چه تغییراتی خواهد کرد. چه فناوریهایی ممکنه به وجود بیاد و زندگی ما دستخوش چه دگرگونیهایی خواهد شد، بنا بر تجربه و آن چه که از تغییرات گذشته تا به حال دیدم، یه حدسهایی میزنم، اما تنها یک دیدگاه کلی دارم. فرض کنید بتونید با دستگاهی، فناویای، چیزی، پدر پدربزرگتون رو از زمان رضا شاه بیارین به زمان حال، طبیعیه که اون بنده خدا نه تنها گیج میشه که شاید دیوانه هم بشه. وقتی ببینه همه تو خیابون با خودشون حرف میزنن، یه چیزی دست همهی مردمه که سرشون توشه و باهاش یه کارایی میکنن، قطار زیرِ زمین، این همه هواپیما بالای سر، ماشینهای عجیب غریب، آدمای عجیب غریبتر و غیره...
آیزاک آسیموف در یک داستان کوتاه، تعریف میکنه که یک دانشمند با دستگاهی که اختراع کرده، شکسپیر رو از گذشته به آینده میاره. شکسپیر در ادبیات انگلیسی مثل فردوسی در ادب پارسیه، ولی از بس که زبان انگلیسی از دوران شکسپیر تا حالا دگرگون شده، دانشمند مجبور میشه اونو بفرسته کلاس زبان و ادبیات پایه، که در پایان کلاس هم جناب شکسپیر نمیتونه قبول بشه!
یکی از تغییراتی که عمرا کسی نمیتونست تصورشو هم بکنه، جراحی زیباییه. 50 سال پیش همچین چیزی نبود، 30 سال پیش هم نبود، 20 سال پیش هم به این اندازه نبود. اما حالا از واجبات زندگیه. دختر فابریک کم پیدا میشه الان، دست کم همه یه دستی به دماغ کشیدن، بوتاکسی کردن، خلاصه یه صافکاری بدون رنگو همه رفتن. الان دیگه محدود به بانوان هم نیست، مرد و زن همه جوره میرن واسه سرویس، به ویژه بازیگرا. یه بازیگر-مدل مرد ایرانی رو دیدم دیشب تو تلویزیون که لباش در حال حاضر قد لب شتر شده از بس ژل تزریق کرده.
0- جُکهایی که ساخته میشه و گفته میشه، به نظر من آیینهی تمام نمای حالات و رفتارهای اجتماعی یک جامعهست. یکی گفت میدونی هزارم ثانیه چقدره؟ گفتم معلومه دیکه، یک هزارم یک ثانیه، گفت نه، مدت زمان فاصلهی بین سبز شدن چراغ و بوق زدن ماشین عقبی. و یا شخصی یک دزدگیر اختراع کرد، رفت به چند تا کشور و در مدت زمان مشخصی بنا به احوالات اون کشور یک تعداد دزد گرفت، آوردش ایران ظرف یک دقیقه دستگاهو دزدیدن. در هر دو مورد، میشه به خوبی فهمید فهمید که حال و احوال و اعصاب ما ایرانیها زیاد خوب و روبهراه نیست.
1- یکی از عادتهای بسیار خوب ما ایرانیان عزیز، اینه که برای حل یک مسئله، از بیخ و بن صورت مسئله رو خیلی راحت پاک میکنیم. گفته شده از واژهی شراب استفاده نکنین، دلیلش رو من نمیدونم، اما آیا مصرف شراب در ایران با به کار نبردن واژهی اون هم منتفی خواهد بود؟ این همه آدمی که در فصل رسیدن انگور قرمز، میان میدون تره بار و با صندوق عقب پر از انگور آبدار میرن، لابد میخوان شیره و کشمش درست کنن ایشالا، و بگذریم از حجم بسیار زیاد قاچاق مشروبات الکلی و همینطور تولیدات ناخالص زیرزمینی که هر چند وقت یه بار یه عده رو کور و کچل میکنه.
2- دیگه این که برای حل یک مشکل، خیلی ساده کنار فرش رو بلند میکنیم و آشغالا رو میزنیم زیرش با جارو. دستفروشا رو از مترو جمع کردن، همشون ریختن تو بی آر تی. مشکل از دستفروشاست یا از بیکاری که هر کسی برای به دست آوردن خرج زندگی، دستفروشی میکنه. کافیه شب برید تو خیابون ببینید چند تا وانتی میوه میفروشن و چند نفر بساط کنار خیابون پهن کردن. درست مثل آلودگی هوا که تا هوا خراب میشه از مسئول و مردم، گناهو میندازن گردن اون یکی و راهکار ارائه میدن و تا بارون میاد، همه یادشون میره که داشتن تو هوای کثافت نفس میکشیدن.
3- آیا معتاد و خیابونخواب در این تهران بی در و پیکر نیست؟ یه سَری به میدون شوش و خیابون مولوی بزنید تا متوجه بشید. شبایی که میرم کوه، ساعت 2 یا 3 صبح سوار اتوبوس میشم که برسم به دربند، رسما اتوبوسهای خط شبانهی پایتخت، خوابگاه غیر رسمی معتادان و خیابون گردهاست، به همین دلیل هر چی اتوبوس درب و داغونه، توی خطهای شبانه کار میکنه.
4- سالهاست که اشرار و به قولی اراذل و اوباش رو آفتابه به گردن و پابرهنه در شهر میگردونن، اما آیا تعدادشون کم شده؟ تازگیها به فناوری هم مجهز شدن و توی شبکههای اجتماعی ندای "من آنم که رستم بود پهلوان" سر میدن و مبارز میطلبن.
5- جوونتر که بودم، فیلمای ژاپنی رو میدیدم و میگفتم این بدبختا چه کشور داغونی دارن، این همه یاکوزا و خلافکار که میافتن به جون مردم و از این حرفا. دوستی که از اونجا اومده بود بعد از سالها، میگفت اینا همش کشکه، توی ژاپن محاله حتا دعوای خیابونی ببینی، چه برسه به آدمکشی و این حرفا.
ختم کلام... حوصلهی نتیجهگیری ندارم، شما خودت هر جور دلت میخواد برداشت کن.