ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
هر چند پرسه زدن توی یو.تیوب و فیس.بوک رو به شدت وقت تلف کردن میدونم، اما گاهی چیزهای نابی پیدا میشه که واقعا ارزش داره، مثل این ویدئو که فکر کنم مال 60، 70 سال پیش باشه و در اون آسیموف سه قانون معروف روباتیک خودش رو شرح میده. ای کاش 20 سال بیشتر زنده میموند و 100 تا کتاب دیگه هم مینوشت.
یادبود آیزاک آسیموف در روز جهانی ایدز
ده سال پس از مرگ آسیموف، همسرش جنت آسیموف اتوبیوگرافى او با نام "زندگی خوبی بود" را ویرایش کرد و در آن اشاره نمود که مرگ همسرش در اثر بیماری ایدز بوده که در طی انتقال خون در هنگام عمل جراحی قلب به آن دچار شده بود.
آنها از من میپرسیدند: "تو مگه به بشقاب پرنده اعتقاد نداری؟ مگه به تلهپاتی اعتقاد نداری؟ فضانوردای باستانی چی؟ مثلث برمودا رو هم میگی الکیه؟ زندگی بعد مردن پس چی؟"
و من پیوسته پاسخ میدادم: "نه، نه، نه، نه، بازم نه."
یکی از آن کلیساروهای سخت مذهبی که از پاسخهای منفی من به شدت برانگیخته شده بود گفت: "اصلا تو به چیزی هم اعتقاد داری؟"
گفتم: "آره، من به مدرک باور دارم، به مشاهده و بررسی باور دارم، به سنجیدن و استدلالی که توسط ناظرهای مستقل تایید شده باشه. من به چیزی اعتقاد دارم که برای اون مدرک و شاهد وجود داشته باشه، مهم هم نیست چقدر مسخره و دور از ذهن باشه. البته هر چقدر هم که یه چیز مسخرهتر و دور از عقلتر باشه، شواهد برای وجودش باید محکمتر و قطعیتر باشه."
"ذهن ولگرد" 1983
درود؛
مدتها بود که میخواستم مطالب جالبی که در مجلات و وبگاهها میبینم رو به پارسی برگردان کنم. البته مدتی با مجلهی دانشمند کار کردم و همچنین سه کتاب به پارسی برگردان کردم، از جمله کتاب زیبای "من، روبات" به قلم "آیزاک آسیموف" که در مجلهی دانشمند به صورت پاورقی در هر ماه منتشر شد. پس از حدود شش سال و بنا به دلایلی از کار کردن با مجلهی دانشمند کنارهگیری کردم. تعداد زیادی مقالهی علمی و کیهان شناسی و ستاره شناسی و داستان علمیتخیلی کوتاه رو پس از جدا شدن از دانشمند برگردان کردم که شاید در این صفحه منتشر کنم.
هر چند انتشار مطلب در اینترنت و در ایران مساوی است با از دست رفتن محتوا از دست تولید کننده، چون فرصت طلبان، به سادگی مطالب رو از صفحهی شما میدزدند و باانصافان شاید به نام خودتون و بیانصافان به نام خودشون بازنشر میکنن. هر چقدر هشدار هم نوشته بشه و علائم کپی رایت و حق مولف و من بمیرم و تو بمیری کنار مطلب گذاشته بشه، تاثیری در دل دزد ناجوانمرد نداره و کار خودشو میکنه.
راه حلی که من برای این مشکل پیدا کردم، برگرفتن سبکی ویژهی خودم در نوشتن و برگردان به پارسی است که اگر دزدیده هم بشه، خواننده بتونه تشخیص بده که این نوشتار و یا این ترجمان، مربوط به این دزد نیست. خوشبختانه سرآغاز تولید محتوا در اینترنت قابل استناده و به راحتی میشه فهمید که منبع اصلی اثر در کجا و در چه تاریخی نوشته و ایجاد شده.
به هر حال، به تمام عزیزان خواننده که خودشون صاحب صفحه و یا وبگاهی در اینترنت هستن و علاقه دارن مطالب این صفحه رو در صفحهی خودشون بازنشر کنن، این اجازه داده میشه، به این شرط که نشانی این صفحه و نام نویسنده به طور کاملا مشخص درج بشه. به دزدان عزیز هم اجازه داده میشه، ولی خواهش میکنم نام و نشانی صاحب اثر و این صفحه رو هم درج بفرمایید. پیشاپیش سپاسگزارم.