خرده اندیشه

نوشته‌ها، ترجمه‌ها و اندکی از اندیشه‌های پراکنده‌ی من

خرده اندیشه

نوشته‌ها، ترجمه‌ها و اندکی از اندیشه‌های پراکنده‌ی من

بدترین فیلم‌های علمی‌تخیلی


تعداد کمی فیلم خوب و قابل تحمل بر اساس داستان ابرقهرمان‌های فانتزی ساخته شده مثل سه‌گانه‌ی بتمن ساخته‌ی کریستوفر نولان. اما شاهکارهای زیادی در زمینه‌ی علمی‌تخیلی وجود داره. از جمله "2001، یک اودیسه‌ی فضایی"، ساخته‌ی استنلی کوبریک و نوشته‌ی آرتور سی. کلارک و "سولاریس"، ساخته‌ی آندری تارکوفسکی و نوشته‌ی استانیسلاو لِـم. و البته فیلم و سریال بد و افتضاح هم کم نیست. چندتایی رو اینجا می‌نویسم:

*- از اونجایی که سفر در زمان یا دست کم سفر رو به عقب در زمان و دستکاری گذشته امکان‌پذیر نیست، در نتیجه، هر فیلم و سریالی که با عنوان "ترمیناتور" ساخته شده، بد به حساب میاد، البته از نظر داستانی. با این که کاملا آگاه هستم که داستان ترمیناتور بسیار مزخرفه، اما خیلی به فیلم ترمیناتور 2 علاقه دارم، مخصوصا اونجا که آرنولد با یه مسلسل شیش لول، از طبقه سوم چهارم، یه لشکر پلیسو به گلوله می‌بنده، یا اونجا که با شلیک گلوله به روبات تی 1000، بعد از خیس خوردن توی هیدروژن مایع، اونو می‌پکونه. مثل پفک یا کالباس که با آگاهی کامل از خوردن یک وعده یا میان وعده‌ غذای آشغال، از خوردنش لذت می‌برم، با "وقارت تمام و خالصیّت جهان" از دیدن ترمیناتور 2 هم دچار حظّ وافر میشم.

*- سری "جنگ ستارگان" که اینم در دسته‌ی آشغال‌های دوست داشتنی قرار داره. من کشته مرده‌ی جنگ ستارگان نیستم و از اونجایی که می‌دونم جُرج لوکاس داستان رو از روی "مجموعه‌ی بنیاد"، شاهکار آیزاک آسیموف کبیر کش رفته، هیچ علاقه‌ای هم به این آدم ندارم، اما فضای حاکم بر فیلمها رو دوست دارم. هر وقت نگاهی به این فیلم‌ها می‌ندازم، معمولا با اخمه، چون احساس گناه می‌کنم که باز دارم این آشغالا رو نگاه می‌کنم، اما یه حس باحالی هم داره، سفر در کهکشان، سر زدن به سیاره‌های مختلف، این ور اون ور رفتن و دور دور کردن توی کهکشان، چه حالی میده خدایی؛
  
*- سری فیلمها و سریال "استار ترک"، جدای از آخرین فیلم مجموعه که بازی بندیکت کامبربچ بسیار عالی بود، اصولا این مجموعه به طور کلی زباله به حساب میاد. گریم‌های مسخره و ادا اطوارهای خنده‌دار و به ویژه اون فضاپیمای بی‌ریخت و بدقواره. خداوکیلی من اولین بار که فضاپیمای انترپرایز رو دیدم با خودم گفتم این شکل نمکدونه، که دقیقا جی.جی. آبرامز هم در صحنه‌ی رستوران و بعد از دعوای کِرک با چند تا افسر، نشون میده که کرک یه نمکدون به شکل انترپرایز رو از رو میز برمی‌داره و یه کم نمک می‌ریزه رو میز. احمقانه‌ترین و خنده‌دارترین صحنه‌ی فیلم سال 2009، در آخر فیلمه که فضاپیمای مهاجمان نصفش رفته تو یه سیاه‌چاله و نصفش بیرونه، کسایی هم که اون تو هستن، دارن می‌دوئن این ور اون ور و خلاصه اساسا گند زد به همه‌ی تئوری‌های در مورد سیاه‌چاله و افق رویداد و کش اومدن زمان تا بی‌نهایت پس از افق رویداد و به عبارتی چرت و پرت بازاری و عوامانه‌ی تمام و کمال.

*- دکتر هو، یعنی آشغال‌تر و مزخرف‌تر و چرت‌تر و عوام‌پسندانه‌تر و پَرت و پلا‌تر از این یکی نیست در جهان. خیلی‌ها هم با دانستن تمام این موارد، می‌شینن نگاه می‌کنن و تازه باهاش پفکم می‌خورن. می‌دونین چند ساله این سریال ساخته و پخش میشه؟ از سال 1963 تا به امروز، یعنی 53 سال، دقیقا به اندازه‌ی عمر هیتلر در وسطای جنگ دوم جهانی، یعنی همون طور که هیتلر آدم درس حسابی‌ای نبود و سه سال بعد در 56 سالگی خودکشی کرد، طولانی بودن زمان ساخت این سریال هم دلیل بر خوب بودنش نیست.

*- بازگشت به آینده یا Back to the Future؛ آخه احمق فرض کردن بیننده هم یه حد و حدودی داره، یه دانشمند دیوونه یه مشت سیم و لاستیک و عقربه می‌بنده رو یه ماشین و بوم، میره به گذشته، آینده، عقب، جلو... اون یکی خودشو در گذشته می‌بینه و باهاش ناهار می‌خوره، بعد میرن آینده و دوباره میرن زمان خودشون. به عبارتی خزعبلات و لاطائلات؛ پارسیش میشه، سخنان بی‌هوده و خنده‌دار و بی‌معنی. البته ناگفته نماند که یه سریال انیمیشنی خیلی باحال بر اساس دو شخصیت اصلی این سه تا فیلم ساخته شده به اسم "ریک و مورتی".

این فهرست رو میشه خیلی ادامه داد. اما به نظرم برای رسوندن منظورم همین چند تا کافیه. من از دیدن خیلی از فیلمها لذت می‌برم، اما تنها فیلم‌هایی رو می‌پسندم که پس از دیدن منو به اندیشه وادار کنه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد