خرده اندیشه

نوشته‌ها، ترجمه‌ها و اندکی از اندیشه‌های پراکنده‌ی من

خرده اندیشه

نوشته‌ها، ترجمه‌ها و اندکی از اندیشه‌های پراکنده‌ی من

پاک کردن صورت مسئله در بلبلستان ایران

0- جُکهایی که ساخته میشه و گفته میشه، به نظر من آیینه‌ی تمام نمای حالات و رفتارهای اجتماعی یک جامعه‌ست. یکی گفت می‌دونی هزارم ثانیه چقدره؟ گفتم معلومه دیکه، یک هزارم یک ثانیه، گفت نه، مدت زمان فاصله‌ی بین سبز شدن چراغ و بوق زدن ماشین عقبی. و یا شخصی یک دزدگیر اختراع کرد، رفت به چند تا کشور و در مدت زمان مشخصی بنا به احوالات اون کشور یک تعداد دزد گرفت، آوردش ایران ظرف یک دقیقه دستگاهو دزدیدن. در هر دو مورد، میشه به خوبی فهمید فهمید که حال و احوال و اعصاب ما ایرانی‌ها زیاد خوب و روبه‌راه نیست.


1- یکی از عادتهای بسیار خوب ما ایرانیان عزیز، اینه که برای حل یک مسئله، از بیخ و بن صورت مسئله رو خیلی راحت پاک می‌کنیم. گفته شده از واژه‌ی شراب استفاده نکنین، دلیلش رو من نمی‌دونم، اما آیا مصرف شراب در ایران با به کار نبردن واژه‌ی اون هم منتفی خواهد بود؟ این همه آدمی که در فصل رسیدن انگور قرمز، میان میدون تره بار و با صندوق عقب پر از انگور آبدار میرن، لابد می‌خوان شیره و کشمش درست کنن ایشالا، و بگذریم از حجم بسیار زیاد قاچاق مشروبات الکلی و همینطور تولیدات ناخالص زیرزمینی که هر چند وقت یه بار یه عده رو کور و کچل می‌کنه.


2- دیگه این که برای حل یک مشکل، خیلی ساده کنار فرش رو بلند می‌کنیم و آشغالا رو می‌زنیم زیرش با جارو. دستفروشا رو از مترو جمع کردن، همشون ریختن تو بی آر تی. مشکل از دستفروشاست یا از بیکاری که هر کسی برای به دست آوردن خرج زندگی، دستفروشی می‌کنه.  کافیه شب برید تو خیابون ببینید چند تا وانتی میوه می‌فروشن و چند نفر بساط کنار خیابون پهن کردن. درست مثل آلودگی هوا که تا هوا خراب میشه از مسئول و مردم، گناهو میندازن گردن اون یکی و راه‌کار ارائه میدن و تا بارون میاد، همه یادشون میره که داشتن تو هوای کثافت نفس می‌کشیدن.


3- آیا معتاد و خیابون‌خواب در این تهران بی در و پیکر نیست؟ یه سَری به میدون شوش و خیابون مولوی بزنید تا متوجه بشید. شبایی که میرم کوه، ساعت 2 یا 3 صبح سوار اتوبوس میشم که برسم به دربند، رسما اتوبوس‌های خط شبانه‌ی پایتخت، خوابگاه غیر رسمی معتادان و خیابون گردهاست، به همین دلیل هر چی اتوبوس درب و داغونه، توی خطهای شبانه کار می‌کنه.


4- سالهاست که اشرار و به قولی اراذل و اوباش رو آفتابه به گردن و پابرهنه در شهر می‌گردونن، اما آیا تعدادشون کم شده؟ تازگیها به فناوری هم مجهز شدن و توی شبکه‌های اجتماعی ندای "من آنم که رستم بود پهلوان" سر میدن و مبارز می‌طلبن.


5- جوون‌تر که بودم، فیلمای ژاپنی رو می‌دیدم و می‌گفتم این بدبختا چه کشور داغونی دارن، این همه یاکوزا و خلافکار که می‌افتن به جون مردم و از این حرفا. دوستی که از اونجا اومده بود بعد از سالها‌، می‌گفت اینا همش کشکه، توی ژاپن محاله حتا دعوای خیابونی ببینی، چه برسه به آدم‌کشی و این حرفا.


ختم کلام... حوصله‌ی نتیجه‌گیری ندارم، شما خودت هر جور دلت می‌خواد برداشت کن.




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد